درباره ما | مطالبات شهدا | دفاع مقدس | دانشنامه | فیلم | صوت | ارتباط با ما | سایت های شفیق فکه | سیاسی | تصاویر
    صفحه نخست / دانشنامه / داستان های کوتاه

بید مجنون بید مجنون

درخت سیب هم لبخندی زد اما بید مجنون خودش لحظه ای به فکر فرو رفت درخت سیب سال هاست که هر روز صبح از خواب شب قبل خود سخن می گوید و همیشه خواب هایش پر از شادی و طرب است حتی اون سالی که اولین بار شکوفه داد شب قبل خوابش را دیده بود وحالا این خواب.../تعبییر این خواب چه می توانست باشد




 

کوزه گر کوزه گر


كوزه گر مدتها بود كه.....




 

حاج حسین حاج حسین

 

دعای دینداریش دنیا را برده بود.تسبیح دانه درشتش را در دست می گرفت و با چریق چریق صدای افتادن هر دانه لبی می جنباند، هیچ وقت هیچ کس نمی دانست چه می گوید.

داستان گدا - قسمت دوم داستان گدا - قسمت دوم

 

دومين قسمت از داستان گدا

داستان گدا - قسمت سوم داستان گدا - قسمت سوم

 

سومين قسمت ازداستان گدا

داستان گدا - قسمت چهارم و پنجم داستان گدا - قسمت چهارم و پنجم

 

چهارمين و پنجمين قسمت از داستان گدا

داستان گدا - قسمت پاياني داستان گدا - قسمت پاياني

 

قسمت پاياني داستان گدا

نقدی بر داستان «گدا» نوشته ی غلامحسین ساعدی نقدی بر داستان «گدا» نوشته ی غلامحسین ساعدی

 

فرشته نوبخت

قصه قدیمی ترین حکایت بشری است قصه قدیمی ترین حکایت بشری است

 

حال که سخن از قصه به میان آمد، بد نیست نیم نگاهی به تأثیرات قصه در کانون خانواده و اثرگذاری آن بر اعضای یک خانه بیاندازیم

داستان گدا - قسمت اول داستان گدا - قسمت اول

 

ديگه كاري نداشتم، همه‌ش تو خيابونا و كوچه‌ها ولو بودم و بچه ها دنبالم مي‌كردند،

تفریق خاک تفریق خاک

من فقط سیاهه می نویسم و سیاهه ها بی شمار هستند. سیاهه درخت ها و سیاهه كلاغ ها و سیاهه قوها و سیاهه تیهوها و سیاهه بره ها و سیاهه رمه ها

حکايت بهلول و شيخ جنيد بغداد حکايت بهلول و شيخ جنيد بغداد


آورده‌اند كه شيخ جنيد بغداد به عزم سير از شهر بغداد بيرون رفت

گل نرگس گل نرگس


در یونان زیباترین گلها را می توان دید.این گلها در هر جا که باشند زیبا هستند

حکمران واقعی حکمران واقعی


سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد.

وقتی خدا به قولش عمل می کند وقتی خدا به قولش عمل می کند


چند روزی به آمدن عيد مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند،

زندگی بی شرمانه زندگی بی شرمانه

 

روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟

فرشته ام را به چه اسمی صدا کنم؟ فرشته ام را به چه اسمی صدا کنم؟


کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید

رسم عاشقی رسم عاشقی


پيرمردي بر قاطري بنشسته بود و از بياباني مي گذشت . سالكي را بديد كه پياده بود

پرنده ای به رسالت مبعوث شد پرنده ای به رسالت مبعوث شد

 

خداوند گفت : « دیگر پیامبری نخواهم فرستاد ، از آن گونه که شما انتظار دارید

سیاه کوچکم! بخوان سیاه کوچکم! بخوان

 

سیاه کوچکم! بخوان (تقدیم به روزنامه نگاران متعهد)

اولین قبلی ۱ از ۲ بعدی آخرین